نقل شده است شخص محترمي به يکي از بستگان ابورافع، آزاد شده به دست رسول خدا(ص)، بدهي داشت و چون براي پرداخت بدهي در مضيقه و با فشار و اصرار طلبکار روبه رو بود و آبروي خود را در خطر مي ديد، به امام رضا(ع) متوسل شد و در يکي از روزهاي ماه رمضان پس از خواندن نماز صبح در مسجد النبي(ص) به منطقه عريض واقع در نزديکي مدينه که حضرت در آن جا بودند، رفت.
او هنگامي به عريض رسيد که امام(ع) از منزل بيرون آمده بودند و سوار بر مرکب قصد رفتن به جايي داشتند. وي مي گويد: همين که چشمم به امام(ع) افتاد شرم و حيا مانع از عرض حاجت شد. اما، امام(ع) در مسير خود به من که رسيدند، مهربانانه به من نگاه کردند.
به اين صورت از گرماي نگاه امام(ع) به وجد مي آيد و پس از عرض سلام و ارادت به امام(ع) عرضه مي دارد: فلان فرد از من طلبي دارد و عرصه را بر من تنگ و مرا پيش مردم رسوا کرده است. او نقل مي کند در حالي که تصور مي کردم با شکايتم آن حضرت دستور دهد که آن فرد دست از سرم بردارد،. به من فرمود: همين جا باش تا برگردم.
"گرفته شده از نقل های امام هشتم"
مـوضـوعــــات محض رضا:
| شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۲| | 11:13 | | جـوادی |