مقدمه
از جمله رویدادهای مهمی که در تاریخ ایران از جایگاه والایی برخوردار است، سفر امام رضا علیه السلام به ایران و استقرار ایشان در مرکز خلافت، یعنی مرو(خراسان) در جایگاه ولایتعهدی است. هر چند این سفر با اصرارهای مأمون، خلیفه وقت عباسی، صورت پذیرفت؛ اما در عمل دارای آثار و پیامدهای درخشانی است.حضرت علی بن موسی، ملقب به رضا، در سال ۱۴۸ هجرى قمرى ۱۱ ذیقعده در مدینه به دنیا آمد.[۱] پدر آن حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام و نام مادرش را نجمه، سمانه و تُکْتَمْ و ام البنین ذکر کرده اند .[۲] به نظر می رسد بعد از ولادت امام رضا علیه السلام طاهره نامیده شده است .[۳] امام رضا علیه السلام بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام، در ۳۵ سالگى عهده دار مسئولیت امامت و حفظ مبانى اسلامى و رهبرى شیعیان شد.
مدت امامت امام هشتم حدود ۲۰ سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد: ۱۰ سال اول امامت آن حضرت که همزمان با دوره زمامدارى هارون بود. ۵ سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین، فرزند هارون بود. ۵ سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامى آن روز بود.[۴]
امام رضا علیه السلام در هر یک از این سه دوره، به مقتضاى مسئولیت خطیر امامت، با اوضاع و احوال پیچیده خلافت آن روز که به نام اسلام بر مردم حکومت می شد و با وجود نابسامانىهاى زیادى که از جهات مختلف در زندگى اجتماعى مردم وجود داشت، وظایف متناسب خود را در راه خدمت به اسلام انجام می داد.
اهداف و انگیزه های مأمون از پیشنهاد ولایت عهدی و دعوت از امام رضا علیه السلام به خراسان :
چنان که می دانیم عباسیان با سوء استفاده از شعار الرضا من آل محمد و محبت ایرانیان نسبت به علویان قدرت را قبضه کردند و پس از به قدرت رسیدن به علویان سخت گرفتند و بسیاری از آنان را از جمله محمد نفس زکیه[۵]، حسین بن علی شهید فخ [۶] و امام جعفر صادق[۷] و امام موسی کاظم علیهما السلام[۸] را به شهادت رساندند؛ ولی تاریخ ثابت کرد که این سیاست عباسیان با شکست مواجه شد . مردم بیش از پیش به اهل بیت عصمت علیه السلام گرایش پیدا کردند و این گرایش حتى در میان خانواده خلفا و درباریان نیز رسوخ کرد. چنانکه گویند: زبیده، همسر رشید و نوه منصور و بزرگترین زن عباسى، شیعه شد و چون هارون الرشید از آن آگاهى یافت، سوگند خورد که طلاقش دهد [۹]. روایت شده است که وقتى جسد مطهر امام کاظم علیه السلام را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشت خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سلیمان، پسر منصور دوانیقى، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوى این کار را بگیرند.
او، خود، با پاى برهنه در پى جنازه حرکت کرد و قضیه را کتباً به اطلاع هارون الرشید رساند. هارون در پاسخ گفت: اى عمو، صله رحم کردى، خداوند به تو پاداش نیک دهد؛ به خدا سوگند، سندى بنشاهک این کار را به دستور ما انجام نداده است.[۱۰] همه این کارها به خاطر هراس از شورش علویان سامان یافت. چه اینکه سلیمان بن ابىجعفر نیز از برگزیدگان دولت عباسى بود. مؤید این سخن اظهارات هارون در پاسخ به یحیى بنخالد برمکى است. یحیى نخست در باره امام کاظم علیه السلام سعایت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد[۱۱]؛ آنگاه در باره امام رضا علیه السلام به هارون گفت: پس از موسى بنجعفر پسرش جاى او نشسته، ادعاى امامت مىکند. هارون، از عواقب قتل موسى بن جعفر علیه السلام بیم داشت، به یحیى گفت: آنچه با پدرش کردیم کافى نیست؟ مىخواهى یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟[۱۲] امام رضا علیه السلام با استفاده از فرصت بدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده؛ در حالى که مىدانیم امام صادق علیه السلام، پنج نفر را وصى خود خواند تا وصى برگزیده از گزند دشمنان در امان ماند[۱۳].
بدین ترتیب باید گفت که عباسیان طى ۱۵ سال آغازین امامت امام رضا علیه السلام یا در هراس از علویان به سر مىبردند و یا به منازعات داخلى بین دو برادر، امین و مامون، مشغول بودند. مأمون که در زمان پدرش از طرف وى والى خراسان بود، سرانجام، پنج روز پیش از پایان محرم سال ۱۹۸ ق، امین را از خلافت خلع و به قتل رساند[۱۴] و مرکز خلافت را از بغداد به مرو منتقل کرد. در این دوره حکومتهاى مستقلى چون ادارسه و اغالبه در شمال آفریقا پاى گرفتند و قیام ابوالسرایا در عراق به دستور محمد بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام معروف به ابن طباطبا روى داد.[۱۵] در این قیام بیش از بیستهزار نفر شرکت داشتند و شهرهاى زیادى به تصرف قیامکنندگان درآمد. در سال۱۹۹ هجرى، ابوالسرایا به دست نظامیان مامون کشته شد. در اینجا لازم است نام برخی از والیان شهرهایی که در این قیام شیعی به تصرف در آمده است را نام ببریم تا نفوذ شیعیان در آن زمان و وخامت پیش آمده را بیشتر نشان دهیم.
بصره : ابوالسرایا زید بن موسی بن جعفر را به فرماندهی بصره منصوب کرد و زید در آن شهر برضد عباسیان قیام کرد و آنان و هوادارانشان را از شهر بیرون راند و خانه هایشان را به آتش کشید و به همین سبب زید النار ملقب شد.[۱۶]
یمن : ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام : در سال ۲۰۰ ھ.ق در یمن قیام کرد و گروه های زیادی را گرد خود جمع کرد. وی پس از تسلط بر یمن، طرفداران عباسی را تار و مار کرد و گروهی از آنان را کشت و اموالشان را ضبط کرد.[۱۷]
مکه : حسین بن حسن افطس علوی که از سوی ابو السرایا به حکومت مکه منصوب شده بود، در سال ۲۰۰ ھ.ق در این شهر قیام کرد و بر حجاز و یمن سیطره کامل پیدا کرد، با شنیدن شکست یاران خود در جبهه عراق پس از کشته شدن ابوالسرایا ، در ششم ربیع الثانی ۲۰۰ ھ.ق به محمد بن جعفر صادق علیه السلام ، برادر امام کاظم علیه السلام پیوست و با او بیعت کرد.[۱۸] مأمون، سپاهی را به فرماندهی عیسی بن زید جلودی برای سرکوب این قیام به حجاز فرستاد و جلودی توانست این قیام را با دادن امان نامه به محمد بن جعفر سرکوب کند و محمد بن جعفر را مجبور کرد تا خودش را از خلافت عزل کند و به خلافت مأمون اقرار کند.[۱۹]حتی اوضاع عباسیان وخیم تر از این هم بود، چرا که تشیع حتی به درون دستگاه خلافت مأمون همانند دوره پدرش نفوذ کرده بود و ریشه های خود را تا اعماق دربار وی گسترده بود ؛ زیرا بنابر مشهور، فضل بن سهل (ذوالریاستین ) و طاهر بن حسین (ذوالیمینین) و دیگر افراد خاندان طاهر، که برتمام امور سیاسی و نظامی خلافت استیلا داشتند، نیز از جمله شیعیان یا علاقه مندان و پشتیبانان آنان بودند .[۲۰]
تزلزل شخصیت مأمون و قیامها و حکومتهاى مستقلى که در اندک مدتى جان گرفته بود، و همچنین بویژه پس از قیام زید بن علی در زمان بنی امیه و آمدن یحیی بن زید به خراسان که در آنجا بسیاری از مردم به وی پیوستند، پس از آن مردم این سرزمین علاقه خاصی به علویان نشان می دادند و روز به روز طرفداران آنان افزایش پیدا می کرد، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایى به نفع علویان حکومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسى را با تدبیرى زیرکانه از سقوط حتمى نجات بخشد.
بیشتر حکومتهاى به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا علیه السلام ولایت یمن و اهواز را به دست گرفته بودند . مامون، که پس از شهادت امام کاظم علیه السلام از امامت على بنموسى الرضا علیه السلام آگاهى داشت، وى را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاى شیعى را فرو نشاند.
احمد شبلى مىگوید: … چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون براى ولایتعهدى امام رضا علیه السلام آن بود که مىخواست به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد؛ زیرا آنان به اولاد على علیه السلام تمایل بیشترى داشتند[۲۱].
علامه جعفر مرتضى عاملی مىگوید:
در ارزیابى شورشهاى ضد عباسى به این نکته پى مىبریم که از سوى علویان خطرى جدى آنان را تهدید مىکرد؛ زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسى برمىخاست و رهبریشان نیز در دست افرادى بود که از استدلال قوى و شایستگى غیر قابل انکارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند .
اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید مىکردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مىگفتند، خود دلیلى بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود. در این میان، مامون بیش از هر کس دیگرى مىدانست که اگر امام رضا علیه السلام بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جارى بپردازد، چه فاجعهاى در انتظارش است[۲۲] . با توجه به موقعیت پیش آمده، مأمون باید دست به کارى مىزد تا از ورطه هلاکت رهایى یابد. فرو نشاندن شورشهاى علویان، مشروعیت بخشیدنبه حکومت عباسى، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر عرب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویتحسن اطمینان مردم به خلیفهاى که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوى بخشى از حقایقى بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد چنان اندیشید که براى خلافت امام رضا علیه السلام از مردم بیعت بگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنىهاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا علیه السلام با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجامید.[۲۳] سرانجام خلیفه به حضرت رضا علیه السلام چنین پیام داد تو همیشه به گونه ناخوشایندى با من برخورد مىکنى، در حالى که تو را از سطوت خود ایمنى بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدى را پذیرفتى که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد[۲۴]. نا گفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدی نبود، چگونه ممکن بود مامون، که براى به دست آوردن خلافت برادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام علیه السلام واگذار کند؟این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدى امام رضا علیه السلام بود؛ پس از این طرح هوشمندانه مأمون با فرستادن چند نامه و پیک از امام رضا علیه السلام به شهر مرو دعوت کرد.[۲۵]
انگیزه دیگر مأمون در واگذاری خلافت و ولایتعهدی احتمالاً این بوده که نشان بدهد ائمه علیهمالسلام هم به دنبال کسب ریاست و خلافت هستند؛ چون مردم کوچه و بازار خبر نداشتند که امام علیهالسلام با اصرار و فشار مأمون، ولایتعهدی را پذیرفته است؛ امّا امام علیهالسلام با توجّه به اینکه از نیت واقعی مأمون خبر داشت ، شرط کرد که هرگز در هیچ یک از امور سیاست حکومت دخالت نداشته باشد .[۲۶] مسئله مهم دیگر نقش وزیر مأمون (فضل بن سهل) در تحمیل مسئله دعوت از امام علیهالسلام برای آمدن به خراسان بسیار پر رنگ بوده است.[۲۷]
جغرافیای تاریخی و سیاسی و اجتماعی سفرنامه رضوی:
آنچه در این مقاله مورد بررسی و دقت قرار گرفته، جغرافیای تاریخی، سیاسی و اجتماعی شهرهایی است که حضرت رضا علیه السلام به دستور مأمون از آن جا عبور کرده و یا در آن جا توقف داشته است. مبدأ این خط سیر مدینه و مقصد آن مرو بود. مسیری که مامون تاکید داشت حضرت رضا را از آن عبور دهد یکی از راههای متداول آن زمان به شمار می رفت و آن از مدینه به بصره و از طریق سوق الاهواز(اهواز) به فارس و سپس از راه کویر و بیابان میان ایالت های فارس و خراسان می گذشت و به مرو ختم می شد. این مسیر در نقشه با رنگ سبز مشخص شده است.راه دیگری که در آن زمان متداول بود از مدینه به سمت کوفه و مدینه الاسلام (بغداد) می رفت و سپس از آن جا به سمت ری، قم و خراسان و بالاخره به مرو منتهی می شد. این مسیر در نقشه با رنگ زرد مشخص شده است و چنانکه ملاحظه می شود این مسیر در ابتدا تا معدن نقره و از نیشابور تا انتها ( مرو) با مسیر اول مشترک است. ولی در نقد مسیر دوم می توان به این مطلب اشاره کرد: عبور از سه شهر کوفه، بغداد و قم؛ از این سه شهر کوفه و قم مرکز تجمع شیعیان در آغاز قرن سوم اسلامی بود و عبور امام رضا علیه السلام از این دو شهر می توانست به قدرتمندی شیعیان این نواحی و شورش احتمالی آنان بیانجامد.
و شهر سوم یعنی بغداد و مرکز تجمع و قدرت عباسیان که از ولایت عهدی امام رضا علیه السلام خشمگین بودند و آن را انتقال قدرت از آل عباس به آل علی علیه السلام قلمداد می کردند، پس در هر دو صورت این مسیر و انتخاب آن به زیان مامون بوده است، بنابراین، دلایل عقلی و منطقی علاوه بر دلایل و مستندات تاریخی بر مسیر اول مرتبت است. از این رو مسیری که مامون برای انتقال امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو انتخاب کرده بود از دیدگاه جغرافیای طبیعی، اجتماعی، سیاسی و مذهبی بسیار حساب شده و زیرکانه بود. سفر امام رضا علیه السلام از مدینه تا مرو را در ۵ بخش زیر می توان دسته بندی کرد:
۱. از مدینه تا بصره ؛۲. از بصره تا فارس ؛
۳. از فارس تا یزد ؛
۴. از یزد تا خراسان ؛
۵. امام علیه السلام در خراسان .
"گرفته شده از بزرگان بعنوان مثال طبرسی ، اعلام الوری بأعلام الهدی"
مـوضـوعــــات محض رضا:
برچسبهاي محض رضا: سفرنامه رضوی, مسافرت امام رضا, مهاجرت حضرت رضا از مدینه تا خراسان, هجرت هشتمین امام
| شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۲| | 14:34 | | جـوادی |