علی بن موسی الرضا علیه السلام رو به عباس کرد و فرمود:
من می دانم. آن چه شما را بدین امور واداشته، بدهی و وام هایی است که بر عهده دارید. ای سعید! برو بدهی های آنان را، برای من معین کن و سپس آن ها را بپرداز. هم چنین زکات حقوق آنان را بگیر و رسید وجوه پرداختی را دریافت کن. به خدا سوگند! تا زنده ام، کمک و یاری خود را از شما دریغ نخواهم داشت.
عفو و گذشت
دل امام رضا علیه السلام آکنده از علاقه و محبت نسبت به بندگان خداوند بود. از این رو، بسیار مهربان بود.
زیرا تاریخ زندگی بزرگوار چنین نشان می دهد که هر گاه در برابر افرادی که با آن بزرگواران ظلم و ستمی کرده بودند، قرار می گرفتند، با بزرگواری و گذشت خود آنان را شرمنده می ساختند، و گاهی با سکوت خود که در برابر بی حرمتی ها و توهین های فراوانی که از سوی دیگران انجام می شد فقط با نگاه کردن بر زمین بسنده می کردند که چند نمونه را یادآور می شویم.
گذشت از برادر خود
امام موسی بن جعفر علیه السلام، امام رضا علیه السلام را جانشین و سرپرست اموال، همسران، مادران و فرزندان خود قرار دادند؛ بدون این که برای دیگر فرزندان خود، حق تصرف در چیزی را پس از درگذشت خویش قرار داده باشد و در این باره وصیت نامه ای را مرقوم و پس از گواهی بسیاری از اهل بیت علیهم السلام و اصحابشان، آن را مهر کرد و لعنت فرستاد بر کسی که مهر از آن برگیرد. اما برادران امام رضا علیه السلام درباره ی این وصیت و ترکه ی پدر، با آن حضرت اختلاف کردند. چنان که کلینی به سند خود از یزید بن سلیط روایت می کند که گفته است:
ابوعمران طلحی قاضی مدینه بود. هنگامی که امام کاظم علیه السلام درگذشت، برادران امام رضا علیه السلام نزد طلحی آمدند.
عباس بن موسی گفت: خداوند تو را به صلاح آورد و مردم را به تو بهره مند گرداند. در پایان این نامه گنجی و گوهری است و برادر ما می خواهد آن را از ما پوشیده نموده و خود آن را بردارد و ما را از آن محروم سازد و پدر ما چیزی را به جای نگذارده مگر این که آن را ویژه ی او ساخته است و اینک ما را عیالمند و محتاج رها ساخته است و اگر این نبود که خودداری می کنم، در پیش روی همه، خبر آن را به تو می دادم.
ابراهیم بن محمد که از گواهان وصیت بود برخاست و پرخاش کنان گفت: تو چیزی می گویی که ما آن را از تو نمی پذیریم و تو را تصدیق نمی کنیم و تو از نظر ما رانده شده ای و سزاوار سرزنش و توبیخی. ما تو را از خرد و کلان به دروغگویی می شناسیم و اگر در تو خوبی و خیری بود، پدر تو بدان داناتر بود، بلکه او به سبب این که ظاهر و باطن تو را خوب می شناخت، هرگز تو را حتی به دو دانه ی خرما هم امین نمی دانست.
سپس اسحاق بن جعفر برخاست و گریبان او را گرفت و به او گفت: تو سفیه و بی خرد و سبک مغزی. این ها هم روی کارهای دیروز تو باشد.
دیگران که در آن مجلس بودند، با اسحاق هم صدا شدند.
ابوعمران قاضی به علی بن موسی الرضا علیه السلام گفت: ای ابوالحسن برخیز، من نمی خواهم امروز به لعنت پدرت گرفتار شوم. به راستی پدرت به تو اختیار وسیع داده است و به خدا سوگند هیچ کسی از پدر، داناتر به فرزند نیست و به خدا سوگند می خورم که پدر تو آن کسی نبود که در فکرش سبکی و رایش سستی باشد. عباس به قاضی گفت: خداوند تو را به صلاح آورد، مهر از نامه برگیر و آن را بخوان.
ابوعمران گفت: نامه را باز نمی کنم و لعنت پدر تو در آن روز برای من بس است. عباس گفت: من او را می گشایم.
ابوعمران گفت: آن را بگیر. عباس وصیت نامه را گشود و هنگامی که خوانده شد همه دانستند که تنها علی بن موسی علیه السلام وصی پدر خود می باشد و دیگر فرزندان امام کاظم علیه السلام چه بخواهند و چه نخواهند در تحت ولایت و سرپرستی آن حضرت قرار دارند و حق مداخله در امر صدقات و دیگر چیزها را ندارند. در نتیجه، گشودن وصیت نامه برای علی بن موسی الرضا علیه السلام تایید و سرافرازی و برای شاکیان مایه ی خواری و رسوایی شد.
سپس علی بن موسی الرضا علیه السلام رو به عباس کرد و فرمود:
عباس گفت: آن چه به ما می دهی، بخشی از اموال ماست و آن چه نزد تو داریم، بیشتر از آن است.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
عباس برخاست و گفت: به خدا سوگند چیزی نیست و خداوند تو را بر ما فرمانروا قرار نداده است و لیکن حسادت پدر به ما و آن چه را او خواسته، چیزی نیست که خداوند آن را، به او و به تو، اجازه نداده است و تو می دانی که من صفوان بن یحیی جامه فروش را در کوفه می شناسم و اگر به این شهر درآمدم، گلوی او را خواهم فشرد و تو هم با او خواهی بود.
علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود:
عباس گفت: من زبان آوری تو را خوب می شناسم و این ها در من، هم چون نقش بر آب است.
عباس با این سخنان نسنجده، گفتگوی خود را با برادرش امام رضا علیه السلام پایان داد، علی رغم این که امام علیه السلام با نرمی و بردباری با او سخن گفت و با این که ثابت شد حق با امام علیه السلام است، و با این که آن حضرت را به محلی که شایسته ی مقام او نبوده کشانیده و به او ستم کرده اند، با این همه، هیچ سخن تلخ و واژه ی سختی از آن حضرت شنیده نشد و این خود نشانه ای بر بردباری زیاد و گذشت بی اندازه ی امام علیه السلام می باشد.
مـوضـوعــــات محض رضا:
برچسبهاي محض رضا: رفتار و کردار امام رضا, آداب و برخورد امام هشتم با مردم, گفتار و کردار حضرت ثامن با اجتماع, اجتماعی بودن امام رضا
| دوشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۱| | 23:45 | | جـوادی |